بودجه مدرسه محور تمرکززدایی در امر آموزش

در سال های اخیر یکی از دغدغه های اساسی برنامه ریزان آموزشی، تمرکززدایی از نظام آموزش وپرورش است. در شرایطی که بخش عمده ای از تصمیم گیری ها بر عهده وزارت آموزش وپرورش است بحث های بسیار زیادی درزمینه تعیین سطح تفویض، برای واگذاری اختیار تصمیم گیری به عناصر غیردولتی وجود دارد. این موضوع نه تنها منجر به کنترل و نظارت بیشتر خواهد شد بلکه زمینه افزایش کارایی نظام آموزشی و پرورشی کشور را فراهم می کند. در همین راستا یکی از سیاست های اعلام شده از سوی وزارت آموزش وپرورش دولت یازدهم برای تمرکز زدایی، واگذاری اختیار بیشتر در حوزه امور مالی و بودجه به مدیران مدارس است. اگرچه پیاده سازی چنین سیاستی منجر به برداشتن گام بزرگی جهت پرکردن جای خالی <<مدرسه محوری>> در سیستم مدیریتی آموزش وپرورش است اما این موضوع نیازمند شناخت صحیح از اصول و الزامات مربوطه است. حسین عبده تبریزی، مشاور مدیریت و تامین مالی عباس آخوندی، وزیر راه و شهرسازی در گفت وگو با ماهنامه اقتصادی <<شرق>> با تاکید بر واگذاری تصمیم ها به عناصر مردمی خطری جدی را نیز گوشزد می کند. وی پیشنهاد می کند برای بالابردن کارایی مدرسه باید انجمنی از اولیا و چند معتمد محل که سابقه کار فرهنگی داشته اند بر کار بودجه ای مدارس نظارت داشته باشند و مدیران مدارس، خود را موظف بدانند که به این افراد گزارش کار ارائه کنند. در واقع بزرگ بودن وزارت آموزش وپرورش مانع بزرگی است برای داشتن نظارت دقیق و صحیح بر امور بودجه ریزی که توسط مدیران مدارس انجام می شود. عبده تبریزی فعال کردن شورای شهر برای حضور در برنامه ریزی های آموزشی را به عنوان یک راهکار عملیاتی برای تمرکززدایی پیشنهاد می کند.

شما جایگاه تمرکز آموزشی در سیستم آموزش وپرورش را تا چه حد در راستای عدالت آموزشی ارزیابی می کنید؟

اگر تمرکززدایی برای بالابردن بهره وری و افزایش کیفیت و سطح توان آموزشی در کل کشور باشد قطعا در به حرکت درآوردن نیروی دانش آموزی به سمت هدف هایی که در جامعه در نظر گرفته خواهد شد موفق عمل خواهد کرد و درنتیجه به سمت عدالت آموزشی حرکت خواهیم کرد؛ بنابراین عنصر اساسی کیفیت است و ارتقای کیفیت ناخودآگاه امر آموزش را به سمتِ نبودِ تمرکز هدایت می کند. ناگفته نماند که ظرفیت های فیزیکی هم باید مساوی تقسیم شود زیرا در یک کار مشارکتی ارزش های بهتری خلق شده و مردم خودشان بهتر کمک می کنند. من فکر می کنم در این صورت ظرفیت های آموزشی هم بهتر تقسیم می شود. درواقع وقتی کیفیت بالا می رود خودش به عدالت کمک می کند و از این نظر در همه حوزه هایی که ما از عدالت صحبت می کنیم می توانیم تقسیم بندی هایی انجام دهیم که ببینیم تمرکز چگونه به این داستان کمک می کند. پس موضوع اصلی تمرکززدایی برای محقق شدن عدالت آموزشی کیفیت است.

بودجه مدرسه محور تمرکززدایی در امر آموزش

وضعیت تمرکز آموزشی در ایران تا چه حد به استانداردهای بین المللی نزدیک است؟

طبیعی است که آنچه در موضوع تمرکز باید به آن توجه شود بحث اخذ تصمیم است؛ یعنی چه تصمیماتی باقی می ماند برای دولت و برای مرکز و چه تصمیماتی توزیع می شود. در ساختار سیاسی ما علی الاصول این تصمیمات باید به شوراهای شهر توزیع شود و از آنجا به مناطق آموزش وپرورش گسترش یابد؛ برای مثال، نظام آموزشی کشور سوئیس این گونه اداره می شود که ازنظر آموزش به شش منطقه تقسیم شده است. در این شش منطقه تصمیماتی به آنها واگذار شده است. در کشور ایران نیز می توان این گونه تقسیم بندی انجام داد. برای مثال می توان گفت به جای 32 منطقه، هفت منطقه داشته باشیم زیرا می خواهیم نظام کنترلی را ساده تر کنیم. درنتیجه مناطقی را که شبیه هم هستند در کنار هم قرار دهیم. در این صورت این تقسیم بندی کمک می کند تا تندروی نشود و کسی نیاید یک منطقه را محور قرار دهد و کل ایران به فراموشی سپرده شود. البته این مسئله بحث های سیاسی دارد و من دانش سیاسی آن را ندارم و افرادی که این دانش را دارند باید روی این مسئله کار کنند؛ اما مهم این است که بالاخره یک تقسیم بندی مدیریت شود تا شش یا هفت حوزه تقسیم شده داشته باشیم و بعد نقش وزیر، کنترل آن چند حوزه باشد. خود وزارتخانه هم ممکن است نیروهای ستادی خود را تقسیم کرده و بخشی را در این حوزه ها توزیع کند و در مرکز، برخی از نیروهای فکری را نگه دارد. نیروهایی که قرار است محتوا را حفظ کنند و قدرت را نگه دارند؛ برای مثال روی برخی از امتحانات مرکزی مایل باشند قدرت را حفظ کنند و ارزشیابی را تمرکز بدهند. باید توجه کرد که این تقسیم بندی که اتفاق می افتد نهایت کار نیست. مهم این است که از اینجا به بعد چه تقسیمی باید صورت بگیرد. چه تقسیم هایی در سطح منطقه باید گرفته شود و بعد از سطح منطقه به مدرسه چه تصمیم هایی گرفته شود. به هرحال مشارکت در اداره مدرسه بسیار مهم است و محور این موضوع، باید بودجه مدرسه باشد. بودجه مدرسه باید به طور مشخص در مدرسه تصمیم گرفته شود. آن بخشی از بودجه که مربوط به مدرسه است می تواند به مجمع عمومی گزارش داده شود. مجمع عمومی ترکیبی از اولیا و معتمدین محل است. همچنین آن بخشی که کمک مردمی به بودجه است باید صد در صد آن توسط اولیا تصمیم گیری شود. در واقع مدرسه باید در قبال پولی که از دولت و مردم می گیرد در یک مجمعی پاسخ گو باشد و بهترین جای آن مجمع اولیاست. حتی دولت می تواند برای مجموعه اداری که برای مدیریت مدرسه انتخاب می کند از مجمع متشکل از اولیا کمک بگیرد. البته چند معتمد محل که سابقه فرهنگی دارند در این مجمع حضور داشته باشند تا نوعی پایداری در آن دیده شود. این افراد قرار است سال ها در مدرسه حضور داشته باشند پس باید بودجه مدرسه با محوریت این افراد برنامه ریزی شود؛ زیرا در سطح مرکزی فرصت بررسی این بودجه وجود ندارد. در این جریان پاسخ گویی اتفاق می افتد که منجر به تمرکززدایی در موضوع آموزش وپرورش خواهد شد.

درحالی که ساختار دولت به گونه ای است که در آن به شدت تمرکزگرایی دیده می شود، چگونه در بحث تخصیص بودجه از سوی دولت می توان انتظار تمرکززدایی داشت؟

یک بخشی از این تمرکززدایی در اختصاص بودجه به وزارتخانه های مختلف اجبار است. درواقع در شرایط کنونی بودجه های کشور ایران کاهش یافته است پس درنتیجه از ضیافت های اقتصادی ما کم شده است. دراین صورت همه ما باید خود را برای کار بیشتر آماده کنیم. مسئله مهم این است که ما نمی توانیم با کارایی که یک دوم کشور ترکیه است همان ارزشی را خلق کنیم که آن کشور برای خود خلق کرده است. درواقع اصلا امکان ندارد چنین اتفاقی بیفتد پس مجبور هستیم در همه حوزه ها به سمت کارایی بیشتر حرکت کنیم. کارایی بیشتر نیز در گرو برنامه ریزی با نگاه تمرکززدایی در امر بودجه گذاری ها است.

تمرکز، سطوح مختلفی دارد. اگر در سطوح مختلف به بحث تمرکززدایی نگاه کنیم مانند مناطق نواحی و مدارس آیا ممکن است تمرکز گرایی در بخش هایی، تاثیرگذاری بیشتری داشته باشد؟

این سطح بندی که شما می گویید دولتی است و ما باید به دنبال تعریف عناصر مردمی در سطوح مختلف باشیم. برای مثال وقتی می گویم شورای شهر، در آن تقسیم بندی صورت گرفته و یک انتخابی رخ داده است؛ همان طور که دولت انتخاب شده است. اگر بخواهیم تقسیم بندی استانی داشته باشیم بسیار خوب است که آن افراد نیز انتخابی باشند. برای مثال رئیس آموزش وپرورش منطقه غرب در آن شش یا هفت منطقه ای که تقسیم بندی را انجام داده ایم باید با رای مردمی انتخاب شود. در اینجاست که حضور شورای شهر برای انتخاب این افراد اهمیت خاصی پیدا می کند.

با تاسیس مدارس غیر انتفاعی که به صورت هیات امنایی اداره می شوند آموزش وپرورش سعی کرده است به نوعی مردمی تر، موضوع آموزش را پیش ببرد. این می تواند مصداقی از تمرکززدایی در سیستم آموزش وپرورش باشد.

این درست نیست. حتی اگر مدارس ما هیات امنایی اداره شوند اما باز هم باید دید برنامه از کجا گرفته می شود. همچنین منشا مقررات از کجاست. قطعا همه اینها مرکزی است؛ یعنی عمده تصمیمات به وزارتخانه برمی گردد و باید این شکسته شود؛ یعنی وزیر نباید درگیر حداقل 90 درصد این گونه تصمیم ها باشد. فقط 10 درصد از این گونه امور مدارس باید به سطح وزارتخانه بیاید. آن هم مسائلی که ازنظر امنیتی، اجتماعی و تعادل های حکومت داری مورد علاقه حاکمیت است باید در سطح وزارتخانه مطرح شود. در ادامه 20 درصد آن برود در سطح حوزه هایی که تقسیم شده است و عنصر مردمی در مواردی از آن دیده می شود. بعد از آن پایین تر رفته و در سطح منطقه مطرح شود. درواقع باید به گونه ای برنامه ریزی شود که مدارس در انتخاب مناطق نقش داشته باشند نه اینکه دوباره اینها از طرف مرکز تصمیم گیری شده باشد. پس می توانیم عناصر مشارکتی و انتخابی در این چارچوب تعریف کنیم. ما تجربیات جهانی داریم که چگونه این قدرت توزیع می شود. مسئله قابل تامل این است که ما عنصر مشارکت را داریم؛ زیرا والدین علاقه مند هستند به خاطر سرمایه اصلی زندگی شان در این فرایند مشارکت داشته باشند. پس باید راه های مشارکت را پیدا کنیم. راه ساده اش این است که 90 درصد کار به دست شورای شهر باشد. حال اینکه عملکرد شورای شهر خوب است یا بد باید در جای دیگری بررسی شود. حتی ممکن است با این واگذاری وظایف به شورای شهر آن حالت کاسب کارانه که صرفا به دنبال ساختمان سازی و مجوز دادن باشند کاهش پیدا کند. در این صورت شوراهای شهر به وظایف آموزشی خود نیز فکر می کنند و درنتیجه عناصری که مردم برای شورای شهر انتخاب می کنند اصلاح خواهند شد. همچنین در قانون، تقسیم کاری اتفاق می افتد که چند نفر در شورای شهر مسئول کار مهندسی باشند و چند نفر مسئول کار فرهنگی و همه اینها باید در قانون مشخص شود پس عملکرد بد شورای شهر این تئوری را به خطر نمی اندازد.

در این شرایط 10 درصدی از تصمیمات که آثار ملی دارد و در تعادل های سیاسی و امنیتی کشور موثر هستند یا جنبه های ارزشی برای انقلاب دارد طبعا آنها را می توانیم در مرکز حفظ کنیم اما قطعا درصدی از تصمیمات را می توانیم به پایین تر از دولت ارجاع دهیم؛ برای مثال در توزیع و تامین فضای فیزیکی یا انتخاب و گزینش و چیزهایی از این دست دلیل ندارد دولت در آن دخالت کند و یک نهادی کارفرمای یک جمعیت میلیونی باشد. این سیستم در هیچ کجای دنیا جواب نداده است؛ بنابراین می توانیم این بحث ها را داخل سیستم توزیع کنیم و این تصمیم ها تا پایین برود و دیگر وزارتخانه درگیر این تصمیم ها نباشد. همچنین می توان در داخل مدارس برنامه های ویژه ای داشت و زبان های محلی را تدریس کرد یا مسئله کتاب های درسی و تعطیلات را می توان در مرکز نگه داشت و مابقی را توزیع کرد.

جایگاه معلم ها در بحث عدالت آموزشی در کجا قرار دارد. آیا تمرکززدایی در سطح مدارس می تواند به توانمندشدن معلمان و افزایش سهم و قدرت آنها کمک کند؟

در اینجا باید دو بحث را مد نظر داشت. یکی افرادی هستند که به عنوان معلم قرار است در کار تدریس و آموزش توانمند باشند و دیگری معلمانی هستند که در نظام اداری آموزش وپرورش کار می کنند. درباره بحث اول متاسفانه به دلیل نوع حقوقی که به معلمان ما پرداخت می شود درحال حاضر ما ضعیف ترین ها را در سیستم آموزش وپرورش داریم؛ یعنی وقتی به کنکور نگاه می کنید ممکن است حتی یک نفر هم نرود معلم شود و این ضعف نظام آموزشی است. گفت وگویی با آقای مسجدجامعی داشتم و ایشان عضو هیات امنای مجموعه تربیت معلم بودند و می گفتند <<همین که گفتند عنوان تربیت معلم را باید تغییر داد به نام خوارزمی، این نشان دهنده این است که جایگاه اجتماعی آن از بین رفته است که ما دست به این نوع تغییرات می زنیم>>. درواقع این بسیار بد است که ما به جایی رسیده ایم که خود دستگاه آموزش و پرورش حاضر نیست از اسم معلم استفاده کند و این نشان می دهد که ما شان این کار را کاهش داده ایم؛ بنابراین ما باید پرداختی ها به معلمان را تقویت کنیم. همچنین سعی شود کسانی که وارد آموزش وپرورش می شوند نیروهای قوی تری به لحاظ هوش و استعداد باشند تا کسانی که همین جوری به استخدام آموزش وپرورش درمی آیند. بحث آموزش هم مهم است؛ یعنی آموزش در حین خدمت باید تقویت شود و این نوع مقررات را می توان در مرکز، تنظیم و تعیین و مشخص کرد. مهم است که معلم تا چه حد باید خودش را آماده نگه دارد و در چه سمینارهایی شرکت کند. متاسفانه ما کمتر می بینیم سمیناری را که معلم در آن اجبار موضوع داشته باشد و شرکت کند. پس اینکه معلم خود را به روز نگه دارد یک حوزه آموزش در حین خدمت است که باید روی آن کار کنیم. یک بخش دیگری که باید به آن توجه کرد آموزش های تخصصی است که از دانشگاه های دیگر می گیریم. درواقع یکی از حوزه های مهم که باید دغدغه مسئولان باشد این است که چگونه کیفیت آموزش را بالا ببریم؛ اما موضوع دوم این است که بخشی از معلم ها و کسانی که به بخش اداری سیستم آموزشی راه پیدا می کنند گاهی از قشر معلم هستند. این کار غلطی است؛ نباید از کسانی که تدریس می کنند برای این بخش نیرو جذب کرد بلکه باید از رشته های مربوط مانند روابط عمومی و رشته های مشابه که مربوط به اجرا و اداره کردن است استفاده کرد. اگر این افراد بیایند در دستگاه شاهد اداره بهتر سیستم آموزش وپرورش خواهیم بود.

بودجه مدرسه محور تمرکززدایی در امر آموزش

تمرکززدایی را در کشور با چه محدودیت ها و موانعی روبه رو است؟

تمرکززدایی معمولا مخالفانی دارد و آن هم از سوی کسانی است که قدرت در دستشان دارند. باید از کسانی که قدرت در دستشان است بخواهیم از اسب پیاده شوند و اینکه رضایت بدهند که این امر به نفع کشور است؛ بنابراین توزیع قدرت از سوی صاحبان قدرت کمی زمان خواهد برد. این موضوع هیچ محدودیتی ندارد. همچنین ازنظر اقتصادی به نفع ماست و ازنظر کارایی به صلاح است و ازنظر کیفیت و هزینه خوب است. پس روشن است که مخالفان آن کسانی هستند که همیشه از حرکت به سمت وضعیت جدید مقداری ترس دارند. برای حل این ترس ها باید تجارب جهانی را پیش بکشیم و نشان دهیم که سطح تجربه و دانش از ما بهتر است. به نظر می رسد ما از دنیا در حال عقب افتادن هستیم و حتی ازنظر آی کیو با تمام اظهارنظرهایی که وجود دارد چندان موقعیت ممتازی نداریم. همسایگان ما در حال جلو افتادن از ما هستند. پس این کیفیت باید تغییر کنند. دانشگاه های ما تبدیل به یک ماشین وحشتناک مدرک سازی شده اند. آنچه در تمام کشورهای دنیا باب است این است که پس از اتمام مقطع مدرسه درصدی به سر کار رفته و درصدی گرایش به آموزش عالی دارند. یکی از دلایلی که این همه گرایش به آموزش عالی هست، این است که سطح آموزش های ما متناسب با فضای کار نیست و این باید اصلاح شود.

درحال حاضر چه الزامات نهادی، سیاسی و قانونی در بحث تمرکززدایی نیاز است که اتفاق بیفتد؟

آنچه تاکنون اتفاق افتاده است سیاستی بوده و طبیعی است که این سطح باید بالاتر برود و به ساختارها و نهاد ها برسیم. باید ببینیم چه تغییرات ساختاری در آموزش وپرورش ضرورت دارد که صورت بگیرد. وقتی می گوییم عدم تمرکز، یک تغییر ساختاری است. حال وقتی این را گفتیم الزام آن چه تغییراتی است که باید صورت بگیرد. شورای منطقه ای است یا چه نهادهایی باید شکل بگیرند؛ بنابراین ما وقتی مرتب در آموزش وپرورش تغییر ایجاد می کنیم قطعا این تغییر ساختاری نیست که تغییر نهادی هم لازم باشد؛ بلکه تغییرات، یک تغییر سیاستی است. برای مثال می گوییم اگر چهار ساعت بوده، می شود شش ساعت یا تعداد معلم را کم و زیاد می کنیم؛ در حالی که باید استراتژی تغییر کند و این متضمن این است که ساختارها تغییر کند و در آن حوزه به نظر می رسد شاید تغییرات ما در یکی یا دو مرحله بوده است.

 

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است.
ارسال نظر برای این مطلب غیر فعال شده است!